اوس بن قيظى
اوس بن قيظى بن عمرو اوسى از تيره بنى حارثه.
برخى، نام پدرش را قِبْطى و قَنْطَر آوردهاند كه گويا در نقل و استنساخ اشتباه شده است. وى از منافقان مدينه و حتى از سرانِ آنان به شمار آمده است. اوس با دو پسرش كَباثَه و عبدالله در جنگ احد شركت كرد؛ اما چون كارزار بر پيامبر صلى الله عليه و آله و مسلمانان سخت شد، همراه گروهى گريخت. سخنى از پيامبر صلى الله عليه و آله خطاب به وى گزارش شده كه نفاق وى و برادرش مِرْبَع را تأييد مىكند.
اوس بن قيظى در شأن نزول
- اوس بن قيظى در جمع اوسيان و خزرجيان نشسته بود كه پيرمردى كينهتوز از يهود با ابراز نگرانى از صميميت اوس و خزرج، از جوانى يهودى خواست تا با خواندن اشعارى، نزاع ها و مفاخرات پيشين را در ميان اوس و خزرج مطرح كند كه اين حربه، كارساز افتاد. اوس بن قيظى در رأس اوسيان قرار گرفت و افرادى از اين دو قبيله ضمن تهديد همديگر، در آستانه درگيرى بودند كه پيامبر فتنه را آرام كرد. آيه 100 سوره آل عمران/3 درباره اوس بن قيظى و ديگر مسلمانان سست ايمان كه بازيچه آن مرد يهودى شدند فرود آمد و به آنان هشدار داد كه اگر از اهل كتاب فرمان برند، يهود آنان را به كفر بازمىگردانند: «ياَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا اِن تُطيعوا فَريقـًا مِنَ الَّذينَ اوتُواالكِتبَ يَرُدّوكُم بَعدَ ايمنِكُم كفِرين». نزول 5 آيه بعد نيز درباره همين رخداد است.
- به نقل برخى مفسران، آيه 11 سوره حشر/59 درباره سران نفاق از جمله اوس بن قيظى نازل شد كه به يهود بنى نضير وعده همراهى، همدلى و هميارى داده، آنان را به پايدارى در برابر مسلمانان تشويق كردند. آيه، ضمن برادر خواندن منافقان با يهوديان، آنان را دروغگو شمرد: «اَلَم تَرَ اِلَى الَّذينَ نافَقوا يَقولونَ لاِِخونِهِمُ الَّذينَ كَفَروا مِناَهلِ الكِتبِ لـَئِن اُخرِجتُم لَنَخرُجَنَّ مَعَكُم ولا نُطيعُ فيكُم اَحَدًا اَبَدًا و اِن قوتِلتُم لَنَنصُرَنَّكُم واللّهُ يَشهَدُ اِنَّهُم لَكذِبون»؛ آيا منافقان را نديدى كه به برادران كافرشان از اهل كتاب مىگفتند: اگر اخراج شُديد، هر آينه با شما خارج خواهيم شد و درباره شما هيچ كس را فرمان نمىبريم و اگر با شما جنگيدند، بىگمان شما را يارى مىكنيم و خداوند گواهى مىدهد كه آنان دروغ مىگويند.
- در جنگ احزاب اوس بن قيظى و گروهى از منافقان كه به حيلههايى درصدد فرار از جبهه جنگ بودند، در ميان سپاه اسلام فرياد برآوردند: اى اهل يثرب! اينجا جاى ماندن نيست، بازگرديد. او به همراه جمعى از بنىحارثه نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمدند و به بهانه اين كه خانههايشان بىحفاظ و در معرض شبيخون دشمن است، از حضرت اجازه خواستند تا به شهر بازگردند. آيه 13 سوره احزاب/ 33 درباره آنان نازل شد و از قصد آنان كه گريز از جنگ بود خبر داد: «و اِذ قالَت طَائِفَةٌ مِنهُم ياَهلَ يَثرِبَ لامُقامَ لَكُم فارجِعوا ويَستَذِنُ فَريقٌ مِنهُمُ النَّبىَّ يَقولونَ اِنَّ بُيوتَنا عَورَةٌ وما هِىَ بِعَورَة اِن يُريدونَ اِلاّ فِرارا». وى بعدها به گوينده جمله «اِنَّ بُيوتَنا عَورَةٌ» معروف گرديد.
- گفتهاند كه پيامبر صلى الله عليه و آله منافقى را كه بدو ناسزا گفته بود، بازخواست كرد؛ امّا آن منافق سوگند ياد كرد كه چنين نكرده است. آيه 14 سوره مجادله/ 58 درباره او نازل شد: «...وَ يَحلِفونَ عَلَى الكَذِبِ وَ هُم يَعلمُون» آنها به دروغ سوگند ياد مىكنند و خود مىدانند (كه دروغ مىگويند). برخى وى را اوس بن قيظى دانستهاند.
- در جنگ تبوك، گروهى از منافقان از جمله اوس بن قيظى به بهانههاى گوناگون از شركت در جهاد سرباز زده، موجب نگرانى مسلمانان شدند كه خداوند آيه 47 سوره توبه/9 را درباره آنان نازل كرد: «لَوْ خَرَجُواْ فِيكُم مَّا زَادُوكُمْ إِلاَّ خَبَالاً ولأَوْضَعُواْ خِلاَلَكُمْ يَبْغُونَكُمُ الْفِتْنَةَ وَفِيكُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ وَاللّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ» اگر با شما بيرونآمده بودند، بر شما جز تباهى نمىافزودند و ميانتان به سخنچينى و خرابكارى مىشتافتند، در حالى كه درباره شما فتنهانگيزى و آشوب مىخواهند و در ميان شما جاسوسان دارند و خدا به حال ستمكاران داناست.
پانویس
- ↑ السيرة النبويه، ج2، ص556؛ الاستيعاب، ج1، ص211؛ اسدالغابه، ج1، ص327.
- ↑ التبيان، ج8، ص323؛ روضالجنان، ج9، ص260؛ البحرالمحيط، ج8، ص460.
- ↑ روض الجنان، ج4، ص454.
- ↑ المغازى، ج2، ص416؛ السيرة النبويه، ج2، ص524؛ المحبر، ص469.
- ↑ الاغانى، ج9، ص195؛ روضالجنان، ج9، ص260؛ اسدالغابه، ج4، ص18.
- ↑ الاستيعاب، ج1، ص211؛ اسدالغابه، ج1، ص327.
- ↑ المغازى، ج1، ص278.
- ↑ الاغانى، ج9، ص195.
- ↑ جامع البيان، مج3، ج4، ص32ـ33؛ اسباب النزول، ص99ـ100؛ السيرة النبويه، ج2، ص556ـ557.
- ↑ همان.
- ↑ جامعالبيان، مج14، ج28، ص59؛ تفسير قرطبى، ج18، ص23؛ الدرالمنثور، ج8، ص115.
- ↑ جامعالبيان، مج11، ج21، ص163ـ164؛ التبيان، ج8، ص323؛ تفسير قرطبى، ج14، ص97.
- ↑ المحبر، ص469؛ البدء و التاريخ، ج4، ص179؛ الاغانى، ج9، ص194.
- ↑ جامعالبيان، مج14، ج28، ص31؛ روضالجنان، ج19، ص87.
- ↑ التكميل والاتمام، ص410.
- ↑ جامعالبيان، مج6، ج10، ص186ـ187؛ مجمعالبيان، ج5، ص55؛ الدرالمنثور، ج4، ص212.
منابع
سيد عبدالرسول حسينىزاده، دائرة المعارف قرآن کریم، ج5، ص42-44.